سفارش تبلیغ
صبا ویژن























اهل حق

شیخ جانی در پاسخ ما در مورد حلول روح حضرت زهرا(س) در ایشان گفتند: من این حرف را قبول ندارم. وقتی نوبت به پاسخ سوال سوم رسید وی با صدای بلند فریاد زد: معنای اشراق چیست؟ اشراق کیست؟ من یک زن بی سواد و نابینا هستم، این حرفها چیه از من می پرسید؟ چیزی از من سوال کنید که می دانم، و با ناراحتی می گفت من معنای اشراق را نمی دانم، در همین هنگام خانم پرستاری که مراقب حضرت شیخ بود و در کنار وی نشسته بود، لبخندی زد و با دستش آرام به پشت حضرت شیخ زد، و مفهوم این عمل این بود که نگو نمیدانم. از حضرت شیخ در مورد نماز سوال شد، گفت: خواب دیدم که نماز بخوانم و مدت یک سال نماز خواندم بعد حضرت استاد (نورعلی) به من گفتند دیگر لازم نیست نماز بخوانی. خانم پرستار جهت توجیه این سخن به ایشان گفت: بله به خاطر کسالت شما بوده، حضرت شیخ از این توجیه ناراحت شد و گفت: خیر، نه به خاطر کسالت، بلکه استاد بمن فرمود: لازم نیست تو نماز بخوانی.

شیخ جانی در میان مریدان خود( جیحون آباد)

پس از پایان این گفتگو به خانه آقای .... (راهنمای ما) که یکی از مریدان حضرت شیخ بود رفتیم، وی با اصرار از ما خواست که برای نهار بمانیم.
ما خواسته او را قبول کردیم مشروط به اینکه غذای حاضری بیاورد ( تا از ذبیحه آنها استفاده نکنیم ) مشغول صرف نهار بودیم که قاصدی از طرف حضرت شیخ نامه ای آورد که متن آن نامه بشرح ذیل است:
از طرف استاد از عالم معنی برای آقایانی که.....
ادامه دارد...

 


نوشته شده در چهارشنبه 87/11/16ساعت 11:28 عصر توسط علی آبادانی نظرات ( ) |


Design By : Pichak